ما تا آخر ايستاده ايم..(پست ثابت)



مرگ بر گلوله اي که خط کشيد ، روي خاطرات آرميتا
اين کليپ را از دست ندهيد http://www.afsaran.ir/link/413924

ارسال: فرمانده



مرگ بر گلوله اي که خط کشيد ، روي خاطرات آرميتا
اين کليپ را از دست ندهيد http://www.afsaran.ir/link/413924

ارسال: فرمانده


این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دیگر کسی ذکر لبش آقا بیا نیست
ترسم عزای مادرت آید ولیکن
گویند نوروز است ، هنگام عزا نیست

ارسال....... واحد تبلیغات
سر قبر نشسته بودم …
باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….
از خواب پریدم.
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟
مکث نکرد، گفت : سی-سالگی …
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…

ارسال....فرمانده


مقدّمه
روز 22 بهمن 57 نیز روز نجات ملت ایران از چنگال طاغوتیان زمان، روز آشکار شدن نعمت بزرگ الهی; یعنی، استقلال و آزادی بود.
این مسلم است که هر ملتی تا از وابستگی ها نجات پیدا نکند و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود، نمی تواند نبوغ و استعداد خود را آشکار سازد و در راه «الله » که راه مبارزه با هر گونه شرک و ظلم و بیدادگری است، گام نهد.
یادآوری یوم الله 22 بهمن; یعنی، یادآوری رشادت ها و فداکاری ها و شهادت طلبی های ملتی منسجم و خداجوی و پیرو ولایت و رهبری که با ایثار خون خود ثابت کرد که «خون بر شمشیر و حق بر باطل پیروز است.» یادآوری 22 بهمن; یعنی، یادآوری تجلی حکومت الله در روی زمین، روزی که برنده ترین سلاح معنوی; یعنی، ایمان، پیروزی آفرید.
روزی که کلمه توحید در وحدت کلمه به دست آمد و در نتیجه اعتصام به «حبل الله » رژیم ستمشاهی دوهزار و پانصد ساله طاغوتیان به زباله دانی تاریخ سپرده شد و ثابت کرد آوای «الله اکبر» از رگبار «مسلسل » قوی تر و نیرومندتر است.
22 بهمن به ما آموخت که در مبارزه با دشمنان اسلام، فقط باید بر خدا تکیه داشت گرچه دست از سلاح تهی باشد. و وابستگی به شرق و غرب هرچند به سلاح های مدرن مجهز باشند، در برابر نیروی هماهنگ مردمی که با سلاح ایمان مبارزه می کنند، بی اثر است.
تداوم پیروزی ها، حاصل تداوم رمزهای پیروزی است. زیرا هرگز خداوند متعال نعمتی را که به قومی عطا فرمود، از آن ها باز پس نمی گیرد، مگر آن ها خود از نگهداری آن دست بر دارند.
«... ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم...» ;
«خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی دهد، مگر آن که آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند.»
«ان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم ...» ;
«خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد، جز آن که آن ها خودشان را تغییر دهند.»
پیروزی شکوهمند 22 بهمن 57، حاصل عوامل بسیاری است که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1- ایمان به خداوند متعال
2- رهبری روحانی متقی و فقیه آگاه; امام خمینی رحمه الله
3- اتحاد و همبستگی همه، اقشار ملت.
4- استقامت و پایداری در راه خدا، تحمل مشکلات و ... بر هیچ کس پوشیده نیست که جمع شدن این عوامل در ملتی موجب نزول تاییدات غیبی الهی گردیده و پیروزی آن ها بر دشمنان حتمی می شود.
خداوند متعال می فرماید:
«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون » ;
«به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که! نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است.»
امام امت در وصیت نامه سیاسی الهی خود چنین نوشتند: «این انقلاب بزرگ که دست جهان خواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تاییدات غیبی الهی پیروز گردید ... بی تردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملت می داند و نسل های آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه » می باشد.
مقام معظم رهبری، حضرت آیة الله العظمی خامنه ای، دامت برکاته در این باره چنین فرمودند: «اولا، روز 22 بهمن سال 1357 یک روز بریده از قبل نبود، آنچه در آن روز اتفاق افتاد محصولی بود از تلاش همه جانبه ای که در طول سال های متمادی قبل از آن انجام گرفته بود و این تلاش از سوی همه قشرهای این کشور بود.
ثانیا، آن چیزی که قشرهای کشور ما را به هم مربوط می کرد برای این مبارزه، ایمان اسلامی بود و لذا مبارزه در طول سال های پیش از 22 بهمن 57 در مسجدها و حسینیه ها و مجالس سخنرانی و در حوزه علمیه قم و بعضی دیگر از حوزه ها جلوه مخصوصی داشت، این ها در حقیقت کانون های اصلی مبارزه بود.
ثالثا، این مبارزه حول یک محور رهبری مشخص و قاطعی جریان داشت که در طول دوران تاریخ ما از بعد از اسلام تا این روزگار، ملت ما چنین رهبری به خود ندیده بود.
رابعا، مردم بر اثر آن ایمان و آن رهبری بر اثر آنچه شنیده بودند و معتقد شده بودند در صحنه مبارزه از همه امکاناتشان برای پیروزی بر دشمن استفاده کردند ... کسانی که در مبارزه بودند، حاضر بودند برای خود سختی و ناراحتی را قبول کنند و نیروی خود را صرف مبارزه کنند» .
تا زمانی که ملت ایران همچون 22 بهمن 57، از خودخواهی ها و خودمحوری ها فاصله گرفته، دست در دست هم با همدلی و اتحاد در سایه ایمان و توکل به خداوند متعال به رهبری مقام معظم رهبری که برترین و بهترین شاگرد بنیانگذار جمهوری اسلامی و مجری فرامین الهی امام امت می باشد، در راه به ثمر رساندن مقصد الهی انقلاب قدم بردارند و در این راه استقامت نموده، در مقابل دشمنان اسلام و ایران تا پای جان بایستند، و فریب نیرنگ های رنگارنگ آن ها را نخورده، مجذوب فرهنگ مبتذل آن ها نگردند، نعمت پیروزی انقلاب اسلامی پابرجا و مستدام خواهد بود و تمام توطئه ها و نقشه های شوم آن ها بر ضد جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران، نقش برآب می شود و حاصلی جز رنج و زبونی خودشان در پی نخواهد داشت و هر روز عزت و سرفرازی و بالندگی ایران اسلامی بیشتر آشکار خواهد شد.
همان گونه که بیان شد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران عوامل زیادی داشت، سخن گفتن پیرامون همه آن ها مجالی دیگر می طلبد. ما در این جا فقط به یکی از مهمترین آن ها اشاره می کنیم. و آن اتحاد و همبستگی همه اقشار ملت برای انجام مقصد الهی و مقدس انقلاب; یعنی، از بین بردن طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی برای تحقق حق و عدالت در جامعه بود.
هیچ کس تردید ندارد که اتحاد و همدلی معجزه می آفریند و بزرگترین موانع راه ترقی و پیشرفت را از سر راه بر می دارد. و قوی ترین دشمنان را نابود می سازد.
مورچگان را چو بود اتحاد
شیر ژیان را بدرانند پوست
خداوند متعال می فرماید:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» ;
«به ریسمان الهی چنگ بزنید و هرگز از یکدیگر جدا نشوید و تفرقه نداشته باشید.»
«و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم » ;
«اختلاف و کشمکش نکنید که سست می شوید و دولتتان از بین می رود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«و الزموا السواد الاعظم فان ید الله مع الجماعة و ایاکم و الفرقة! فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب ...;
همگام با توده عظیم مردم (که پیرو سلطان عادل) هستند، باشید، زیرا دست (عنایت و کمک) خداوند با جماعت است و از جدائی و مخالفت بر حذر باشید. زیرا جدا شدن از جماعت (حق) طعمه شیطان شدن است چنانکه گوسفندی که از گله جدا شود، خوراک گرگ خواهد شد.»
و این اتحاد وقتی ثمربخش است که با همدلی همراه باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«انه لا غناء فی کثرة عددکم مع قلة اجتماع قلوبکم ...;
در زیادی تعداد شما بی نیازی نیست [و این زیادی تعداد ثمربخش نخواهد بود] در صورتی که اجتماع دل های شما اندک باشد.» بدین جهت امام امت قدس سره و رهبر معظم انقلاب همواره مردم را به وحدت کلمه دعوت کرده اند و آن ها را از تفرقه و جدایی برحذر داشتند.
اما سنت و روش فرعون ها و طاغوت ها در طول تاریخ این است که مردم را به دسته های مختلف تقسیم می کنند و بین آن ها اختلاف می اندازند و آن ها را به استضعاف می کشانند تا قدرت قیام و ایستادن در مقابل آن ها را نداشته باشند و آن ها بتوانند سلطه ظالمانه خود را بر مردم حفظ کنند.
خداوند متعال می فرماید:
«ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم ...» ;
«فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند ... .»
فرعون برای استحکام بخشیدن به سلطه اش چند اقدام کرد، که مهم ترین آن، این بود که مردم مصر را دو دسته کرد: به دسته اول; یعنی، قبطیان که بومیان و درباریان فرعون بودند، تمام وسایل رفاهی و کاخ ها و ثروت ها را می داد.
ولی دسته دوم که «سبطیان » یعنی، مهاجران بنی اسرائیل بودند و آن ها را به صورت بردگان و کنیزان خود درآورده بودند، فقر و محرومیت سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و سخت ترین کارها بر دوش این ها بود.
باید توجه داشت که این سنت وحشتناک، مخصوص فرعون در زمان حضرت موسی علیه السلام نبود، بلکه همه طاغوتیان از این روش و تز «تفرقه بینداز و حکومت کن » سالیان درازی بر توده های مردم حکومت کرده اند.
از امام زین العابدین علیه السلام چنین نقل شده است که فرمود:
«و الذی بعث محمدا بالحق بشیرا و نذیرا، ان الابرار منا اهل البیت و شیعتهم بمنزلة موسی و شیعته، و ان عدونا و اشیاعهم بمنزلة فرعون و اشیاعه;
سوگند به آن کسی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به حق بشیر و نذیر مبعوث گردانید، ابرار و خوبان از ما اهل بیت و شیعیانشان به منزله موسی و شیعه او می باشند و دشمنان ما و پیروان آن ها به منزله فرعون و پیروان او می باشند.» پس باید بیدار بود تا دوباره دشمنان سیلی خورده اسلام با استفاده از این روش بین مردم ایران اختلاف ایجاد نکنند و راه نفوذ و سلطه آن ها باز نشود.
ارسال....... واحد تبليغات
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می کنم که آیا این وکلائی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلائی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر
من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهائی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم.
من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می گوئیم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جائی که هست، روابط دارند درست می کنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم.
و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشکر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می کنم که بیائید در آغوش ملت، همان که ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید که چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشکر می کنم از این قشرهائی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهائی که متصل نشدند می گوئیم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم و ما می خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
ارسال....فرمانده

ارسال........واحد تبليغات
حسین قدیانی:
دولتی که با حرامیان عالم، از در مذاکره همراه با رعایت آداب وارد میشود و حتی حلقه «هوش و ادب» به گوش خلف سیاهکار بوش میبندد، شگفتا! به ملت خود که میرسد، کلام بر مدار اهانت میراند. ظاهرا جرم ما این است که اوباما و جان کری و نتانیاهو نیستیم و الا بعضیها نشان دادهاند دشمن را بیش از دوست درک میکنند. توافقشان با دشمن است و دشمنیشان با ما! من حالا میفهمم حکمت این سخن پندآموز را؛ «مردانی که در خانه، با اهل و عیال، بد تا میکنند، اتفاقا در برابر قدارهبند سر خیابان، کتکخور ملسی دارند». جز این، چیست مگر توافق ژنو؟! هستهای تعطیل شود، در ازای اینکه قلیلترین حق تو را قسطی، آیا بدهند؛ آیا ندهند! وقتی بعضیها در خانه ملت، نیمی از ملت را تلویحا «افراطی، خشونتگرا و تکرأی» مینامند، مشاور ارشد هم برمیدارد و تصریحا «رای به بیقانونی» میخواند، رای همه آن کسانی که جز به شیخ حسن روحانی رای دادهاند. یعنی به زعم ایشان، هم من که به قالیباف رای دادهام، رای به «بیقانونی» دادهام، هم تقریبا نیمی از ملت که به دیگر نامزدها رای دادهاند. گویی رای ندادن به آقای روحانی، بیش از آنکه نماد تضارب آرا باشد، بیانگر ارتکاب ذنبی است بشدت لایغفر. اما آقای قالیباف، شهردار محترم تهران! من به شما رای دادهام یا به بیقانونی؟! اگر رای به شما، رای به بیقانونی نیست -که نیست- چرا از رای من و ما به خودتان دفاع نمیکنید؟! و چرا جواب توهین به این بزرگی را نمیدهید؟! روی سخن این سؤال با دیگر نامزدهای انتخابات هم هست. آیا هر آنکه به هر دلیل، به شما رسیده و رای داده، رای به بیقانونی داده؟! و آیا اصل این رای، بیقانونی بوده یا نماد آنکه شما باشید؟! به خدا سوگند، به ما و مصادیق رأیمان، مهمترین اتهامی که هرگز نمیچسبد، همین تهمت زشت و زننده «بیقانونی» است. اگر کسی میخواهد «بیقانونی» را بشناسد، بهتر است داستان سران فتنه سال 88 را بخواند. بیقانونی اصل کاری، رفتار و گفتار هشتاد و هشتی همان دربهدر آواره و از اینجا مانده و از آنجا راندهای است که با علم بر فقدان تقلب، در این دروغ بزرگ دمید و همپیاله با قانونشکنان، نفاق و خیانت را بدان حد رساند که دیگر حتی مراجع ذاتا مهربان تقلید هم، او را به حریم مقدس خود راه نمیدهند. آری! برای ما عین آب خوردن بود که کاری میکردیم بعضیها به جای مذاکره با حرامیان عالم، دربهدر دنبال رایزنی با ما میگشتند که کف خیابان را رها کنیم تا دولت در شرف تشکیلشان اساسا بتواند نفسی بکشد. فیالمثل، برای نماد مدیریت جهادی، کار دشواری بود که به جای تبریک زودهنگام به آقای روحانی، نشانی کف خیابان بیقانونی را به هواداران خود نشان دهد؟! ایضا سایر نامزدها، آیا نمیتوانستند با دولت تازه روی کار آمده، کاری کنند که جناب ترکان، دقیقتر ملتفت بیقانونی شوند، بلکه دیگر این همه نعمت قانونگرایی دیگران را کفر نگویند؟! من واقعا عذر میخواهم، اما از قرار، خوبی قانونگرایی اگر از حد بگذرد، نادان خیال بد کند! شاید ما خیلی زود به فرد پیروز انتخابات، تبریک گفتیم که حالا ناسزای بیقانونی، توسط مشاوران ارشد، سهممان شده است! صدالبته، تعهد ما به نظام و تعلق ما به قانون، بسی بیش از آن است که از کرده خود نادم باشیم، لیکن دولت محترم اگر زور بازویی دارد، خوب است آنرا خرج دشمنان ملت کند، نه نیم دیگری از همین ملت. بگذریم! دیروز، روز سیاهی بود. من تعجب میکنم از بعضی حقوقخواندهها که معنای مسلم واژه «تسلیم» را نمیدانند. تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم، صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به دعوت از جمهوری اسلامی کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدر مسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود! آن روز که عمارت هستهای را شهدای ما با خون خود بالا بردند، دشمن در برابر ما تسلیم شد! نه دیروز که روز سیاهی بود. دیروز انرژی هستهای، حق مسلم ما نبود... و نبود! تعارف که نداریم. حرف را صاف بزن! از ديروز توافقنامه ژنو اجرا شد؛ سانتريفيوژها از چرخش باز ايستادند، عكس شادي اوباما هست... و هيچ كدام از اين حرفها براي «عليرضا» پدر نميشود!
ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.
شب اول ربيع الاول:
اين شب به نام «ليلة المبيت» مزين است، در اين شب يک حادثه مهم
تاريخى واقع شده است؛ در سال سيزدهم بعثت، رسول خدا(ص) از مکه
به قصد هجرت به سوى مدينه، از شهر خارج شد و در «غار ثور»
پنهان گرديد و اميرمؤمنان حضرت على(ع) براى اغفال دشمنان،
فداکارانه در بستر آن حضرت خوابيد و مشرکان قريش که خانه رسول
خدا(ص) را محاصره کرده بودند، به گمان آن که ايشان در بستر
آرميده است، تا صبح منتظر ماندند و چون صبحگاهان با شمشيرهاى
برهنه به منزل آن حضرت هجوم بردند تا رسول اللّه(ص) را بکشند،
حضرت على (ع) را ديدند که از آن بستر برخاست، بدين ترتيب،
پيامبر گرامي اسلام(ص) در فرصتى مناسب خود را از چنگال مشرکان
قريش نجات داد و امام علي(ع) نيز با اين فداکارى، عشق، علاقه و
برادرى خود را نسبت به ايشان نشان داد؛ اين در حالى بود که هر
زمان ممکن بود کسى را که در آن بستر خوابيده بود به قتل
برسانند.
بنابراين آيه شريفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يشْرِى نَفْسَهُ
ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ;
(سوره بقره، آيه 207) بعضى از مردمِ (با ايمان و فداکار) جان
خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به
بندگان مهربان است» در حق اميرالمومنين (ع) نازل شد.
سال هجرت رسول خدا (ص) مبدأ تاريخ مسلمانان است و تحولى عظيم
در جهان اسلام روى داد.
روز هشتم ربيع الاول:
در روز هشتم اين ماه در سال 206 هجري قمري، شهادت امام حسن
عسکرى(ع) طبق روايتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت
صاحب الزمان، حجه بن الحسن ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ
آغاز گرديد.
روز دهم ربيع الاول:
روز ازدواج رسول خدا (ص) با حضرت خديجه کبرى(ع) است به همين
مناسبت روزه اين روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.
روز دوازدهم ربيع الاول:
اين روز مطابق نظر مرحوم شيخ کلينى و مسعودى و همچنين مشهور
ميان اهل سنت، روز ولادت با سعادت نبى مکرم اسلام حضرت محمد
(ص) است.
همچنين در اين روز، رسول خدا (ص) بعد از 12 روز که مسير راه
ميان مکه و مدينه را پيمودند وارد مدينه شدند و نيز روز انقراض
دولت بنى مروان در سال 132 هجري قمري است.
روز چهاردهم ربيع الاول:
در سال 64 هجري قمري در چنين روزى، يزيد بن معاويه به هلاکت
رسيد.
وى پس از سه سال و نه ماه خلافت که همراه با جنايات عظيمى بود
- که مهمترين آن واقعه کربلا و شهادت حضرت ابى عبداللّه الحسين
(ع) و يارانشان است - در سن سى و هفت سالگى در منطقه «حوران»
زندگيش به پايان رسيد; جنازه اش را در دمشق دفن کردند، ولى
اکنون اثرى از آن نيست.
شب هفدهم ربيع الاول:
طبق روايات مشهور شيعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبياء رسول معظم
اسلام (ص) است و شب بسيار مبارکى است.
همچنين يکسال قبل از هجرت رسول خدا (ص)، در چنين شبى معراج آن
حضرت صورت گرفت.
روز هفدهم ربيع الاول:
همان گونه که گفتيم مشهور ميان علماى اماميه آن است که روز
هفدهم ربيع الاول، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمد بن
عبداللّه (ص) است و معروف آن است که ولادتشان در مکه معظمه،
واقع شده است و زمان ولادت آن حضرت هنگام طلوع فجر، روز جمعه،
سال عام الفيل بوده است. (عام الفيل سالى است که ابرهه با
لشکرش که بر فيل سوار بودند به قصد تخريب کعبه آمد، ولى همگى
نابود شدند و پيامبر مكرم اسلام در همان سالي به دنيا آمدند كه
اين رخداد به وقوع پيوست).
همچنين در چنين روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق (ع)
واقع شده است و از اين جهت نيز بر اهميت اين روز افزوده شده
است.
اعمال ماه ربيع الاول:
اعمال مشترک اول هر ماه:
دعاى هنگاه رويت هلال، خواندن سوره حمد، نماز اول ماه و روزه
گرفتن، اعمال مشترك اول هر ماه قمري هستند كه ميتوانيد براي
مشاهده شرح و كيفيت انجام آنها به نشاني اينترنتي زير مراجعه
كنيد:
http://persian.makarem.ir/prayer/?gid=267
روز اول ربيع الاول:
علما گفته اند مستحب است، به شکرانه هجرت موفقيت آميز رسول خدا
(ص) اين روز را روزه بگيرند و صدقه و انفاق و احسان كنند و
همچنين زيارت آن بزرگوار، در اين روز مناسب است.
مرحوم «سيد بن طاووس»، دعايى را براى اين روز در کتاب اقبال
نقل کرده است.
روز دوازدهم ربيع الاول:
در اين روز خواندن دو رکعت نماز مستحب است که در رکعت اول بعد
از خواندن سوره حمد، سه مرتبه سوره «قل يا ايها الکافرون»(سوره
كافرون) و در رکعت دوم بعد از حمد، سه مرتبه سوره «قل هو الله
احد»(سوره توحيد) خوانده ميشود.
روز هفدهم ربيع الاول:
همان گونه که قبلا گفته شد اين روز مطابق نظر مشهور علماى
اماميه، روز ولادت رسول خدا (ص) و همچنين ميلاد امام صادق (ع)
است و روزي است بسيار مبارک كه داراى اعمالى است:
1) غسل؛ به نيت روز هفدهم ربيع الاول.
2) روزه؛ که براى آن فضيلت بسياري نقل شده است، از جمله در
رواياتى از ائمه معصومين(عليهم السلام)آمده است: کسى که اين
روز را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه يکسال را مقرر مى
فرمايد.
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال کردن مؤمنان و به زيارت
مشاهد مشرفه رفتن (اماكن زيارتي).
4) زيارت رسول خدا (ص) از دور و نزديک; در روايتى از آن حضرت
آمده است: هر کس بعد از وفات من، قبرم را زيارت کند مانند کسى
است که به هنگام حياتم به سوى من هجرت کرده باشد، اگر نمى
توانيد مرا از نزديک زيارت کنيد، از همان راه دور به سوى من
سلام بفرستيد (که به من مى رسد).
5) زيارت امير مؤمنان، حضرت على (ع) نيز در اين روز مستحب است
با همان زيارتى که امام صادق (ع) در چنين روزى کنار ضريح شريف
آن حضرت (ع) ايشان را زيارت کردند.
متن اين زيارتنامه را ميتوانيد با مراجعه به نشاني اينترنتي
زير مطالعه كنيد:
http://persian.makarem.ir/prayer/?gid=217
6) تکريم، تعظيم و بزرگداشت اين روز بسيار بجا است، مرحوم «سيد
بن طاووس»، در كتاب اقبال، در تکريم و تعظيم اين روز به خاطر
ولادت شخص اول عالم امکان و سرور همه ممکنات حضرت نبى اکرم (ص)
سفارش بسيار کرده است. بنابراين، سزاوار است مسلمانان با
برپايى جشن ها و تشکيل جلسات، هرچه بيشتر با شخصيت نبى مکرم
اسلام (ص)، سيره و تاريخ زندگى ايشان آشنا شوند و از آن، براى
ساختن جامعهاى اسلامى و محمدى بهره کامل گيرند.
منابع:
ـ مفاتيح نوين، آيتالله ناصر مكارم شيرازي و همكاران، نوبت و
سال چاپ: بيست و دوم 1389، ناشر:انتشارات امام علي بن ابي
طالب(ع).
ـ پايگاه اينترنتي آيتالله العظمي ناصر مكارم شيرازي.
ارسال....آرپي جي زن

بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم ، كاسه بزرگى پر از گياه ، در كنار اطاق بود. از من پرسيدند: در اين كاسه چيست ؟ عرض كردم : نمى دانم و در جواب ديگر پرسشهايشان نيز اظهار بى اطلاعى كردم . آنگاه فرمود: قضيه صبح را با كسى در ميان نگذاشتى ؟ گفتم : خير فرمودند: خوبست تو زبان را در اختيار دارى ، بدان كه تا من زنده ام ، از آن ماجرا سخنى مگو وگرنه موجب مرگ خود خواهى شد.
ارسال...کمک آر پي جي

ارسال........فرمانده
التماس به خدا عزت است
اگر برآورده شود نعمت است
اگر برآورده نشود حکمت است
التماس به بنده خدا ذلت است
اگر برآورده شود منت است
اگر برآورده نشود خفت است
ارسال... کمک آر پي جي
چون چله نشین پسر فاطمه هستیم
==============
شب یلداست چنان باش خرابت نکند
غافل از واقعه کرب و بلایت نکند
ای که دم میزنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند
====================
ارسال.....واحد تبليغات


ارسال...امدادگر
خیال میکنید که حجم این قفس ملولمان نمیکند؟
چرا؛ ولی چه فایده؟ آسمان قبول مان نمی کند..
ارسال...رزمنده
مادر شهید علی سامی رعد( از مجاهدین حزب الله) روز تشییع جنازه فرزندش با شیرینی از مردم استقبال کرد

ارسال.... واحد تبليغات
الگوی من حضرت زهراست.مگر می شود یادمان برود چه جوانانی را در دهه 60 از دست دادیم و به شهادت رسیدند.
هیچوقت به خودم اجازه نمی دهم به دلیل منافع خودم خون شهیدان را پایمال کنم.
شهدا رفتند و پرچمی را به اهتزاز دراوردند که 22 الله اکبر روی ان حک شده . حالا ما باید پاسدار همان پرچم باشیم.
امسال قبل از مسابقات مالزی نذر کردم که ای خدا کمک کن این طلا را بگیرم و حتما به رهبری اهدا کنم.
احساس من به رهبر معظم انقلاب احساس یک فرزند به پدرش است.چه بسا احساس یک مسلمان به ولی فقیهش هم باشد.
با تمام شجاعت می گویم شاید زیباترین احساسی که در زتدگی ام داشتم همین احساس رضایت آقا و تایید ایشان از زندگی فرهنگی ورزشی من بود.
همه حرفهای ایشان برای من زیبا و تاثیرگذار بود ولی زیباترین ان جمله ای بود که ایشان فرمودند:"خدا را بخاطر جوانانی مثل شما شکر می کنم"
زمانی که من در سال 2011 مدالم را به رهبرم تقدیم کردم کشورهای خارجی تمام عصبانیتشان را با کاریکاتور برای من فرستادند.
خدا را شکر می کنم که در مقابل این چهره زشتی که کشورهای خارجی از من دارندمن یک سیمای ابرومند و دوست داشتنی در مقابل رهبرم و مردم ایران دارم.این خودش یکی از مشتهایی است که بر دشمنان وارد شده است.
دشمن را در حربه های مختلفی که می خواست حجاب را از سر نوامیس ما بردارد مغلوب کردیم زیرا دشمن دید نمی تواند از عرصه های دیگری این کار را بکند به ورزش امد تا بانوان ما را بطرف خود بکشاند.
وقتی من باحجاب روی سکو رفتم باز هم مشتی دیگر بر دهان دشمنان زدیم .
خودم را مدیون و سرباز رهبرم می دانم.وقتی این سرباز در انجام ماموریتش به موفقیت برسد جواب این تلاش را یک مدال می بیند که این مدال را وظیفه اش می داند به فرمانده و امیرش تقدیم کند.
ارسال...کمک آرپي چي
امام سجاد علیه السلام:
خدایا
مرا از هر کار که پرداختن به آن از پرداختنم به تو باز می دارد، بی نیاز گردان
و به کاری برگمار که در روز بازپسین از من خواهی
و روزهای عمر مرا در کاری که مرا برای آن آفریده ای مصروف دار
ارسال_____ فرمانده
چرا ابلیس با آن که در ملکوت بود و حقایقی از جبروت الهی را میدانست و میدید، نافرمانی کرد و حال آن که علم ما بسیار کم و گاه در حد نقل قول دیگران است؟
همین خود درس بزرگی است تا بدانیم «انسان به طرف آن چه دوست دارد میرود، نه آن چه میداند».
انسان نیز در این رفتار فرقی با ابلیس ندارد و حتماً لازم نیست که جلوههایی از اولوهیت، ربوبیت و جبروت الهی را در عالم دیگری ببیند. در همین عالم ماده نیز میبیند و اگر کمی تعمق و تأمل کند، لایههای درونی نیز برایش مکشوف میگردد، اما روی بر میگرداند و به دنبال نفس میرود.
یکی به اندازه یک چوپان یا کشاورز خورشید را میشناسد و یکی به اندازه یک دانشمند فیزیک و یکی هم ممکن است با جهالتی که دارد، اصلاً با خورشید قهر کند و برود در یک غاری زندگی کند [هر چند که از فواید خورشید خواسته یا نخواسته بهرهمند میگردد].
اما، این شناختها، با تمامی تفاوت مراتبشان، به هیچ وجه سبب نمیشوند تا انسان به سوی آنها برود یا نرود. بلکه هر کسی سراغ آن چه میرود که آن را دوست دارد. به قول عرفا: «محبّ مایل به لقا و وصال محبوب است»، لذا «محبّت انگیزه و هدف حرکت است و نه صرف شناخت».
مگر کسی که مشروبات الکلی یا مواد مخدر مصرف میکند، علم یا شناخت ندارد که مضرّ است؟ مگر سارق یا جانی، سرقت و جنایت را خوب و مفید میداند؟ اگر چنین باشد که باید سرقت از خودش یا قتلش را نیز مفید بداند، اما مقابله میکند، چون میداند مفید نیست. ولی خودش بدین سو میرود، چون دوست دارد.
از این رو میبینیم که خداوند متعال در آیات قرآن کریم، بیانات بسیاری در رشد عقلی و علمی برای حصول شناخت دارد، اما وقتی میخواهد دستور حرکت دهد، «محبت» را پایه و انگیزه بر شمرده و میفرماید:
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ و َاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل عمران، 31)
ترجمه: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.
و در آیه بعد نیز تصریح مینماید که اگر محبت دارید و محبت متقابل از محبوب انتظار دارید، پس تبعیت و اطاعت کنید، چرا که خدا کافرین را دوست ندارد.
«قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ و َالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ» (همان، 32)
ترجمه: بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعاً خداوند كافران را دوست ندارد.
[دقت شود که در این دو آیه، هیچ بحثی از بهشت و جهنم نیست، بلکه محور بحث، فقط «محبّت» است]
و هم چنین به ایشان فرمود که از مردم به عنوان اجر (نتیجه بخشی) رسالت، «موّدت» اهل بیت علیهم اسلام را طلب نما، چرا که اگر محبت باشد، اطاعت و تبعیت محقق میشود، نه اگر شناخت باشد. مگر معاویه، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را نمیشناخت؟! چرا، ولی نسبت به او بغض داشت و نه محبّت و علتش نیز «محبت» به نفس اماره خودش بود، لذا خداوند کریم فرمود که از مردم برای هدایت شدنشان که همان اجر رسالت است، محبت و مودت بخواه:
«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا و َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى و َمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشوری، 23)
ترجمه: اين همان [پاداشى] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.
*- همه اینها و آن چه در هر موردی انجام میدهیم، نشان میدهد و ثابت میکند که «انسان به سوی محبوب میشتابد و نه به سوی معقول یا معلوم».
اگر ما، علم و شناخت پیدا کردیم که در شهر ما پارکی سرسبز، با هوایی متبوع وجود دارد، دلیل نمیشود که حتماً به آن پارک برویم، اما وقتی دلمان خواست، حتماً میرویم، اگر چه به کویر.
آیا وقتی ما (خدایی ناکرده) مرتکب گناه میشویم، نمیدانیم که خدایی، ثبت اعمالی، حساب و کتابی، پاداش و عقابی و بهشت و جهنمی وجود دارد؟! چرا میدانیم، اما چون آن گناه را دوست داریم، به سراغ آن میرویم.
ابلیس نیز خداوند سبحان را میشناخت و جلوههای از ملکوت و جبروت را میدید (چنان چه بسیاری از انسانها میبینند)، اما محبتاش به خودش و به نفس خودش بیشتر بود. ولی، هنوز امتحانی برایش پیش نیامده بود که میزان «محبتاش» سنجیده شده و سمت و سوی آن بروز و ظهور نماید، اما در این امتحان شرایط ایجاد شد و او باخت.
ما نیز همین طور هستیم، شناختها، معارف و حتی شهودهایی حاصل میکنیم، اینها همه «عقل و علم» است، اما محبت چیز دیگری است و ممکن است مطابق با حکم عقل نباشد، لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ» یعنی: محبت دنیا ریشه همه گناهان است؛ و نفرمودند که شناخت یا عدم شناخت دنیا ریشه گناهان است. ممکن است بسیاری دَنی بودن و فانی بودن و بیارزش بودن دنیا را خوب شناخته باشند، اما به آن دلبسته باشند و محبوبشان همین دنیا باشد.
ارسال.....واحد تبليغات

هیچ تفاوت عمدهای در فتاوا دیده نشده است. همه مراجع محترم گفتهاند که استفاده از عطریات (بوهای خوش) برای زنان و دختران فینفسه هیچ اشکالی ندارد و حتی برای عبادت، برای شوهر، برای محارم و ... خوب و مستحب هم هست. اما باید از این که بوی آن را نامحرم حسّ کند، اجتناب شود، چرا که به یقین اگر موجب تحریک هم نشود، موجب جلب توجه و آن هم به قصد ریبه (لذت) میشود.
دقت گردد که هیچ انسانی حق ندارد دیگری (نامحرم) را به زور تحریک جنسی نماید، که این خود از مصادیق «ظلم» است.
متأسفانه این امور خوب بیان و تشریح نشدهاند. اگر به رانندهی خودرویی متذکر شوند که صدای موسیقی را بلند کردی، این را نوعی اختناق قلمداد مینماید، در حالی که مجبور کردن دیگران – به ویژه کسانی که نمیخواهند بشنوند - به شنیدن آن موسیقی، از مصادیق بارز زورگویی، تجاوز به حقوق و ظلم به دیگران است. و جالب آن که بدانیم در امریکا و اروپا، جرم رانندگی محسوب میگردد.
پوشیدن لباس تحریکآمیز، رفتارهای تحریکآمیز و هم چنین بوی عطر زن نیز از عوامل جلب توجه نامحرم و نیز تحریک جنسی اوست.
ذیلاً فتاوای برخی از مراجع محترم ایفاد میگردد و البته بقیه نیز فتوای چندان متفاوتی ندارند:
- آیت الله العظمی خامنهای:
فى نفسه مانعى ندارد ولى اگر جلب توجه نامحرم مىكند بايد از كنار نامحرم عبور نكنند.
2- آیت الله العظمی مبشر کاشانی:
استعمال عطر و ادکلن برای بانوان چنانچه موجب جلب توجه و تحریک نامحرم شود جایز نیست.
ولی استعمال خوشبو کننده و مواد ضد عرق بدن که این خصوصیت را ندارد اشکال ندارد.
3- آیت الله العظمی صافی گلپایگانی :
جایز نیست.
4- آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
در مورد عطر زدن خانمها در بیرون از منزل، از اين كار در روايت اسلامى نهى شده است، ولى چنانچه مقدار كمى براى از بين بردن بوى عرق و مانند آن بزنند مانعى ندارد.
5- مرحوم آیت الله بهجت (ره): در مواقع غیر مناسب بهتر است ترک شود، ممکن هم هست گاهى موجب تمایلاتِ بد باشد و معرضیّت فتنه و فساد داشته باشد که در این صورت جایز نیست.
6- آیت الله روحانی: در یک روایت نهی شده است از استعمال عطر و امثال آنها برای خانمها در وقت بیرون رفتن از منزل، ولی محمول است بر کراهت، یا در صورتی که محرک شهوت باشد.
7- حضرت آیت الله مظاهری: جایز نیست.
8- آیت الله جعفر سبحانی: بسمه تعالى: هر گاه در معرض نا محرم است حرام است . و الله العالم
ارسال..... واحد تبليغات
راوی
آماده باشید كه وقت رفتن است
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو... واین هر دو، عقل وعشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. در روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویه، امام حسین آگاه شد كه عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مكه وارد شده است تا او را مخفیانه دستگیر كنند و به شام برند و اگرنه ... حرمت حرم امن را با خون او بشكنند. آنان كه رو به سوی قبله خویش نماز می گزارند معنای حرمت حرم امن راچه می دانند؟ كعبه آنان كه درمكه نیست تا حرمت حرم مكه را پاس دارند؛ كعبه آنان قصر سبزی است در دمشق كه چشم را خیره می كند. آنجا بهشتی است كه در زمین ساخته اند تا آنان را از بهشت آسمانی كفایت كند... واز آنجا شیطان بر قلمرو گناه حكم می راند، بر گمگشتگان برهوتِ وهم ، بر خیال پرستانی كه در جوار بهشت لایتناهای رضوان حق، سر به آخور غرایز حیوانی و دل به مرغزارهای سبزنمای حیات دنیا خوش داشته اند ، حال آنكه این همه ، سرابی است كه از انعكاس نور در كویر مرده دل های قاسیه پیدا آمده است . كعبه قبله احرار است . رستگان از بندگی غیر؛ اما اینان بت خویشتن را می پرستند . امام برای اعمال حج احرام بسته است و لكن اینان احرام بسته اند تا شمشیرهای آخته خویش را ازچشم ها پنهان دارند ... شكستن حرمت حرم خدا برای آنان كه كعبه را نمی شناسند چندان عظیم نمی نماید و اگر با آنان بگویی كه امام حسین(ع) برای پرهیز از این فاجعه مكه را ترك گفته است در شگفت خواهند آمد... اما آن كه می داند حرم خدا نقطه پیوند زمین و آسمان است ، درمی یابد كه شكستن حرمت حرم آن همه عظیم است كه چیزی را با آن قیاس نمی توان كرد. بلا در كمینِ نزول بود و ابرهای سیاه ازهمه سو ، شتابان ، بر آسمان دره تنگ مكه گرد می آمدند و فرشتگانِ همه آسمان ها در انتظار كلام « كُن » بی قرار بودند ؛ و اذا قضی امرا فانما یقول له كن فیكون . در میان « كُن » و « یكون» تنها همین « فا » ( ف )فاصله است ، و آن هم در كلام ، نه در حقیقت . آیا امام كه خود باطن كعبه است ، اذن خواهد داد كه این بدعت عظیم واقع شود و حرمت حرم باخون او شكسته شود؟ ... خیر.
امام حج را با نیت عمره مفرده به پایان بردند و آنگاه عزم رحیل را با كاروانیان در میان نهادند: « الحمدلله ، ماشاءالله و لا قوه الا بالله و صلی الله علی رسوله ... مرگ ، بر بنی آدم ، چون گردن آویزی بر گردن دختری زیبا آویخته است ، و چه بسیار است وَلَه و اشتیاق من به دیدار اسلافم ، {چون } اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف ؛ و برای من قتلگاهی اختیار شده است كه اكنون می بینمش . گویا می بینم كه بند بند مرا گرگان بیابان ، بین نواویس و كربلا از هم می درند و از من شكمبه های خالی و انبان های گرسنه خویش را پر می كنند .» «گریزگاهی نیست از آنچه بر قلم تقدیر رفته است . رضایت خدا ، رضایت ما اهل بیت است ؛ بر بلایش صبر می ورزیم و او نیز با ما در آنچه پاداش صابرین است وفا خواهد كرد . اگر پود از جامه جدا شود، اهل بیت نیز از رسول خدا جدا خواهند شد ... آنان در حظیره القدس با او جمع خواهندآمد ، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده ای كه بدانان داده است وفا خواهد كرد . اكنون آن كه مشتاق است تا خون خویش را در راه ما بذل كند و نفس خود را برای لقای خدا آماده كرده است ... پس همراه با عزم رحیل كند كه من چون صبح شود به راه خواهم افتاد . ان شاءالله .»
راوی
صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا ، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟ آنان را می گویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است . هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است . پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. واگر نه ، این راحلان قافله عشق ، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند ؟
الرحیل ! الرحیل !اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را !
اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را ! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می دانند كه ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش می خواند .
« ابوبكر عمر بن حارث » ، « عبدالله بن عباس » كه در تاریخ به « ابن عباس » مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنیفه ، هر یك به زبانی با امام سخن از ماندن می گویند ... و آن دیگری ، عبدالله بن جعفر طیار ، شوی زینب كبری ، از «یحیی بن سعید » ، حاكم مكه ، برای او امان نامه می گیرد... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است كه عشق به عقل می دهد ؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد ، بی تردید عشق را تصدیق خواهد كرد . محمد بن حنیفه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت : « یا حسین ، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنیفه ، برادر امام ، شب گذشته او را از پیمان شكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد .
امام فرمود: « آری ، اما پس از آنكه از تو جدا شدم ، رسول خدا به خواب من آمد و گفت : ای حسین ، روی به راه نِه كه خداوند می خواهد تو را در راه خویش كشته بیند.» محمد بن حنیفه گفت :« انا لله وانا الیه راجعون ...»
راوی
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو ، عقل و عشق را ، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد ، عشق را در راهی كه می رود ، تصدیق خواهد كرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست . عبدالله بن جعفر طیار ، شوی زینب كبری(س) نیز دو فرزند خویش ـ « عون » و « محمد » ـ را فرستاد تا به موكب عشق بپیوندند و با آن دو ، نامه ای كه در آن نوشته بود :« شما را به خدا سوگند می دهم كه ازاین سفر بازگردی. از آن بیم دارم كه در این راه جان دهی و نور زمین خاموش شود . مگرنه اینكه تو سراج مُنیر راه یافتگانی ؟»... و خود از عمروبن سعید بن عاص درخواست كرد تا امان نامه ای برای حسین بنویسد و او نوشت .
راوی
عجبا! امام مأمن كره ارض است و اگر نباشد ،خاك اهل خویش را یكسره فرو می بلعد ، و اینان برای او امان نامه می فرستند ... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست ؟ عقل را ببین كه چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببين كه چگونه پاسخ می گوید :« آن كه مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت می كند هرگز تفرقه افكن نیست و مخالفت خدا و رسول نكرده است . بهترین امان ، امان خداست .و آنكس كه در دنیا از خدا نترسد ، آنگاه كه قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود . و من از خدا می خواهم كه در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم ... »
عبدالله بن جعفرطیار بازگشت ، اگرچه زینب كبری(س) و دو فرزند خویش ـ عون و محمد ـ را در قافله عشق باقی گذاشت .
راوی
یاران ! این قافله ، قافله عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانه فرات می رسد ، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد كه :الرحیل ، الرحیل . از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. ای دعوت فیضانی است كه علی الدوام ، زمینیان را به سوی آسمان می كشد و ... بدان كه سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن ، چشمه خورشید می جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمی دارد در تپیدن ؛ حسین ، حسین ، حسین ،حسین . نمی تپد ، حسین حسین می كند . یاران ! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن ، كه گذرگاه است ... گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای كه كسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفكند ؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا ، و كدام انیسی از مرگ شایسته تر ؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین كه از من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب كنید.
ارسال... افسر جنگ نرم